www.moinzadeh.com


 
zohor.jpg (348949 bytes)
zohor.jpg (348949 bytes)
besharat2.jpg (12881 bytes)
ayakhoda.jpg (348949 bytes)
komedikhodayan.jpg (298981 bytes)
ansooyesarab.jpg (282884 bytes)
khayam.jpg (483390 bytes)
 

payambarankherad.jpg (257548 bytes)

 

معرفی و نقد کتاب:

درنیمروز لندن

503شماره  سال دهم1377

 

از: بهرام معصومی

 

 

«آنسوی سراب»

 

قرنها پیش شاعر بزرگوارمان «سعدی شیرازی» دست به نیایش برداشت که :«یارب ز باد فتنه نگهدار خاک پارس»، ولی در این بیست ساله اخیر آنچنان فتنه ای گریبانگیر «خاک پارس» و ظلم و ستمی توسط مدافعان و مبلغان دینی نصیب مردمان پاک سرشت و مهربان ایران زمین گردیده است که «رب» هم صلاح در آن دیده است که سکوت اختیار نماید.

حکمرانان جبار حاکم بر وطن مقدس ما نه تنها نام «خدا» را بر سکه ها ضرب کرده، بر حاشیه پرچم غصب شده شان نقش نموده و بر تارک نامه های اداری آنهم به زبان بیگانه درج کرده اند، بلکه بنام او تحت عنوان«محاربه با خدا» ملتی را به معنی واقعی به خاک و خون کشیده و از هر جنایتی(تحقیر، شکنجه، مصادره اموال، سنگسار، تجاوز جنسی و در بدر نمودن میلیون ها ایرانی به اقصی نقاط جهان)خودداری ننمودند و در گوشه و کنار جهان به نام او، تحت عنوان «حزب الله»، حزبی دایر دائر نمودند و اوباشانی را بر آنها گماردند تا بهتر بتوانند به چپاول بپردازند و اندوخته ملتی محتاج را در حلقوم تازی های لبنانی و فلسطینی روانه سازند تا به خیال و باور خام و کودکانه خود آسایشگاهی برای دوران بعد از فرار از ایران زمین تدارک ببینند.

بدون تردید نام پروردگار عالم«خدا» بیش از هر نام دیگری در جهان گفته، شنیده و تحریر می گردد و فلسفه ادیان، خداپرستی و خدا شناسی از دیر باز در هر قبیله و قومی وجود داشته و در هر زبانی، نامی در خور و شایسته برای آن ابداع نموده اند. مهر، اهورامزدا، یهوه، پدر، الله، خدا، گوت، گات، زروان، ایزد و صدها نام دیگر که انسانها برای خالق خود در راستای ستایش و نیایش انتخاب و به کار برده اند، که نشان از آن دارد که بشر همیشه خدا یا خدایانی داشته و نیاز خود را به او انکار ننموده است.

در لغت نامه ارزشمند دهخدا، در توصیف واژه «خدا» به نقل از «غیاث الغات» می خوانیم، خدا نام ذات باری تعالی است. خدا به معنی خود آینده است، چه مرکب است از کلمه خود و کلمه «آ» که صیغه امر است از آمدن و ظاهر است که امر به ترکیب اسم معنی، اسم فاعل پیدا می کند و چون حق تعالی برای ظهور خود به دیگری محتاج نیست، لهذا به این صفت خواندند و ....

بندرت می توان به دفتری، سروده ای، نثری، حکایتی، پند و اندرزی از شاعران و نویسندگان والای فارسی زبان نظری افکند که از پروردگار عالم«خدا» نامی برده نشده باشد. حماسه سرای بزرگ طوس، فردوسی می فرماید:«بنام خدای جهان آفرین  نمانم ز گردان یکی بر زمین».... و صدها شاعر توانای دیگر به وفور اشعاری در وصف «خدا» سروده اند...

همانطور که قبلاً اشاره گردید در برابر اعتقادات پاک و صدقانه مومنین حقیقی که صفات برازنده ای برای خالق موجودات از جمله خردمندی، بخشندگی، مهربانی در نظر گرفته اند، گروههای دیگری یافت می شوند که مبلغ خداوند جبار و قهار بوده و با آتش جهنم، مارهای غاشیه و عقربهای آنچنانی و غیره در باورهای پوسیده خود مسلح بوده تا بهتر بتوانند به تحمیق و چپاول مردم ساده دل و مظلوم بپردازند.

اخیراً کتاب به نام «آنسوی سراب» در 224 صفحه و قطع رقعی از نویسنده توانا و فرزانه ایرانی«هوشنگ معین زاده» به دست ما رسیده است که داستان طنز آمیز انسانی است که در جستجوی خدا به گوشه هایی از رموز جهان هستی دست می یابد و تلاش دارد که به علت پیدایش، ترویج و نیاز خرافات و پندارهای واهی پی ببرد.

هوشنگ معین زاده با قلمی شیوا و لحنی رسا سوای انتقادات بسیار منطقی به دکانداران دینی و جنایاتی که به نام خدا برانسانها روا داشته می شود، معضلات و مسائل اجتماعی را به بحث می کشد و خواننده را به آنچه در پیرامونش تحت عناوین مختلف روایات، احادیث، تخیلات و افسانه ها به تعقل و تفکر وامی دارد.

صادقانه باید اذعان داشت که نویسنده بایستی از آنچنان شناخت فرهنگی و ذوق ادبی برخوردار باشد که بتواند یک چنین اثر ارزشمندی نگارش نماید.

هوشنگ معین زاده در دومین کتاب خود «آنسوی سراب»با شهامتی قابل تحسین، قلمی توانا و سبکی ساده در برابر باورهای کهنه و خرافات قد علم کرده و با خواننده هر چند در پوشش یک قصه تخیلی و رویایی از واقعیت هایی که در تمامی زوایای زندگی او به چشم می خورد به گفتگو می پردازد. با هم سطوری چند از دومین اثر ارزشمند نویسنده فرزانه ایرانی«هوشنگ معین زاده» را می خوانیم. با این امید که در آینده نیز شاهد نگارش آثار دیگری از ایشان باشیم:

- « در این هنگام خدا توجه مرا به پردهٌ بلندی در گوشهٌ تالارش جلب کرد که دوران تفتیش عقاید مانند فیلمی بر آن دیده می شد. من دیدم که کشیشان و پدران کلیسا چطور به مردم ظلم و ستم روا می داشتند و چگونه برای خودشان کبکبه و دبدبه داشتند. فجایعی که در آن ایام از طرف آباء کلیسا بر مردم مسیحی می آمد، درست به همان گونه بود که امروز شریعتمداران شیعه بر سر مردم ایران می آورند.

 آنروزها کلیسا به نام خدا و احکام الهی حکومت می کرد و امروز هم آخوندها به نام خدا و احکام او حکومت می کنند و بعد دیدم که فرزانگان همین کشورها چگونه با گفتن و نوشتن و سرودن مردم را از فجایع و فساد و آلودگی های اربابان کلیسا آگاه کردند و آنها را علیه حاکمیت کلیسا به حرکت در آوردند. بطوری که سرانجام موفق شدند پاپ ها و کاردینال ها و کشیش ها را از حیات سیاسی اجتماعی جامعه به کنج کلیساها و دیرها برانند و باعث جدایی قطعی دین از حکومت شوند.

هنگامی که به جنبش فرزانگان مغرب زمین نگاه می کردم، یک لحظه چشمم را به خدا انداختم و دیدم که او با لبخندی شیرین مرا نگاه می کند، گویی که ملت ما و فرزانگان ما را نیز به این نوع نهضت و حرکت فرا می خواند. با اشتیاق تمام، بی آنکه سخنی بگویم، غرق تماشای سیمای پر مهر او شدم .

 خدا که مرا سخت مسحور خود دید، گفت: تماشا کردی؟دیدی که نه آنروزها ما آنجا بودیم و نه امروز در کشور تو هستیم. آنروز آباء کلیسا از جهالت مردم مسیحی استفاده کردند و به قدرت رسیدند، و امروز هم آخوندها از جهل و سستی و بی همتی مردم مسلمان کشور تو و به خصوص از نادانی تحصیل کرده های این کشور سوءاستفاده کرده و به حکومت رسیده اند.

همچنانکه دیروز، آباء کلیسا باور نمی کردند با قدرتی که به هم زده اند، روزی از اریکه قدرت پائین کشیده شوند و به اجبار به لانه های خود برگردند و دست از سر مردم بردارند، امروز هم آحوندها فریبکار شیعه فکر نمی کنند که چرخ زمانه همیشه به کام آنها نخواهد گشت و آنها هم نمی توانند برای همیشه بر ملتی حاکم باشند.

زمان اینها هم به سر خواهد آمد، ولی مهم اینست که در آینده اجازه داده نشود که خودکامگان به هر اسم و رسمی، بویژه به اسم دین و مذهب زمام امور شما را به دست گیرند. باید کاری کنید که حکومتی بر اساس رأی و خواست مردم روی کار آید و دکانداران دین - دیگر - فرصت فریبکاری و ابراز وجود نیابند...

وقتی سخنان خدا به اینجا رسید، نگاه مهربانش را به من خسته انداخت و گفت: دیر وقت است، برو بخواب!

پلک های خسته ام را هنگامی گشودم، که از پیش خدا بازگشته بودم. نور ملایم آفتاب صبحگاهی چهره ام را نوازش می داد.

سخنان شیرین و نوید بخش خدا، مرا لبریز از امید و حرکت کرده بود. هنوز این کلمات خدا در گوشم بود که می گفت:« امروز هم آخوندهای شیعه فکر نمی کنند که چرخ زمانه همیشه به کام آنها نخواهد گشت. زمان آنها هم به سر خواهد آمد...

و من شعر شورانگیز «سیف الدین محمد فرغانی» شاعر عصر مغول را زمزمه می کردم که گویی خطاب به آخوندهای حاکم بر ایران است:

 

هـــم مرگ بـــر جهان شما نیز بگذرد

 هـم رونق زمان شما نیز بگذرد

زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت

         ناچار کـــاروان شما نیز بگذرد

         بــاد خـــزان نکبت ایـــام نـــاگـهــــان

          بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Copyright © 2004, All rights reserved. Created by The Iranian cultural foundation . www.farhangiran.com   E-mail: webmaster@farhangiran.com