www.moinzadeh.com


 
zohor.jpg (348949 bytes)
zohor.jpg (348949 bytes)
besharat2.jpg (12881 bytes)
ayakhoda.jpg (348949 bytes)
komedikhodayan.jpg (298981 bytes)
ansooyesarab.jpg (282884 bytes)
khayam.jpg (483390 bytes)
 

payambarankherad.jpg (257548 bytes)

 

آيا خدا مرده است؟ (٢)

هوشنگ معين زاده، چاپ آلمان، مهرماه ١٣٨١

• قصه ظاهر شدن حضرت عباس را چه کسی به شاه ديکته کرد؟ پای دکتر سيدحسن نصر نواده يا نبيره شيخ فضل الله نوری را برای چه به دربار باز کردند. انتخاب ايشان به « رياست دفتر مخصوص عليا حضرت شهبانو» و اسلامی کردن دربار و سفره انداختن و روضه خوانيهای پر سر و صدای برخی درباريها برای چه هدفی بود؟

• سهم دربار شاهنشاهی به خصوص آن عده از سياستگذاران فرهنگی دربار، که با تمدن و فرهنگ غرب آشنا بودند و مسئوليت های مهم برعهده داشتند، و در قلب دربار ايران همان ميکردند که فيضيه ايها درقم و مشهد، بايد بررسی شود.

رضا اغنمی

 

دوشنبه ٢٨ دی ١٣٨٣ – 17 ژانويه 2005

هوشنگ معين زاده، چاپ آلمان، مهرماه ١٣٨١

ناشر: انتشارات آذرخش

قبلا اشاره کردم که زبان معين زاده ساده و گاهی طنز آميز است. گيرائی خاصی دارد. درملاقات با آدم و حوا درباره « درخت معرفت» ميپرسد. حضرت آدم ميگويد « درخت معرفتی درکار نبود. اگر قرار بود ما را از خوردن چيزی منع کند نيازی نبود که آن را جلوی چشم و در دسترس قرار دهد ... واقعيت اين بود که او ما را خلق کرده ولی نميدانست با ما چه بکند. ماهم نميدانستيم برای چه به وجود آمده ايم و تکليفمان چيست. ابليس بود که با زمزمه های خود همه چيز را به ما آموخت. از اين روست که ما او را معلم و مرشد و پير خود ميدانيم خدا فقط جسم مارا خلق کرد، اما ابليس به ما تعقل و انديشيدن ياد داد ... » ص ١۷١

پای صحبت پيامبران مينشيند. از مقابر خدايان ديدار ميکند تا گمشده خيالی خود را دريابد. آنچه دراين سفر خيالی نويسنده را به اعماق ميکشاند تا حضور جهانی خدا را که برای ابناء بشر ناشناخته، ولی سايهء هميشه بودهء او را درصور گوناگون باور کرده و ميستايند، نيست، بلکه درنفی خدائيست که از گذشته های دور به صورت ابزار مورد استفاده قرار گرفته است. اين وجه تمايز را از جای جای گشت و گذارها ميشود ديد و به ويژه در همسفری با خضر نبی .

نويسنده با اينکه در « فصل چهارم معراج» در مذاکره با آدم و حواميشنود «اما ابليس که او را خوب ميشناخت و از مکر و حيله او و خدعه هايش خبر داشت، همچنان سر حرف خود ايستاد وگفت: محال است که يک موجود خلق الساعه سجده کنم.» ص 261. عليرغم چنين روايت دست اول از قول نخستين انسان - آدم –، درمسجد حاج معين و مسجد کبود و ساير قبور انبيا به نماز ميايستد وهمان خدای صاحب مکر و حيله و خدعه را سجده ميکند. « من درنقطه ای که پدر بزرگم اقامه نماز ميکرد به نماز ايستادم و خضرپيغمبر نيز به من اقتدا کرد. پس از پايان نماز يادی از پدر بزرگ و ديگر اقوام و همشهريهای درگذشته خود کردم. همين صحنه جالب و ستودنی در "مسجد کبود" نيز که برگردانی از "مسجدالاقصي" است تکرار ميشود» ص159. و اين زيباترين روايتی ست از آوارگی انسانِ شناور در مرز واقعيت و پندارّ، برداشتی صادقانه از عادتها و بازتابی از يادمان های نخستين از حضور ذهنی خدا؛ و به مصداق اين بيت نغز سعدی :

«خيال در همه عالم برفت و باز آمد / که از حضور تو خوشتر نديده جائی را» بيانگر نقشی ست که از پرکشيدن خيال در بستر آغازين، که سرچشمه ازلی آفرينش هاست. ياد آوری اين نکته نيز ضرورت دارد که در اين بحث،در چنين گستره پر راز و رمز، نميتوان از نقشِ عقل و تدبير که بارِ « فاعلِ شناخت» بودن انسان را بردوش ميکشد سخن به ميان آورد. قطبی شدن مفاهيم، سخن را به درازا ميکشاند و چه بسا به بيراهه.

و کلام آخر اينکه محتوای کتاب زدودنِ زيور آلات کاذبِ خدائيست و نشاندن خدا درجايگاه خداوندی اش. بيرون آوردن مقام و منزلت او از جايگاه «ابزار فعلی قدرتمندان دين» و به طور قطع، پايه های فکری دين ستيزيست. نويسنده دراين تلاش تا حدودی هم موفق شده با طرح مصاحبه ها وملاقات ها، راه های نجات و گريز مردم مسلمانِ وطن را از حلقه توهمات در "مذهب سياسی شيعه" را نشان داده است.

ولی آنچه به اين اثر لطمه زده آوردن اسامی شهدای ارتشيان و افراد نيروهای انتظامی است که درانقلاب 1357 جان باخته اند. به نظر ميرسد هر خواننده بيطرف با مشاهده توضيحی که در اول کتاب آمده با مشاهده ليست پاياني، از ميزان اعتقادش درمطالعه به ظن جانبدارانه بودن محتوا کاسته ميشود. دريک کتاب انتقادی و تحقيقی که در تبيين يکی از يزرگترين معضلات جامعه هايی چون ايران گام برميدارد و هدفش دريدن پرده های ظلمت و اوهام ديرپا و جان سخت اجتماعی ست؛ آوردن اين ليست چه معنائی دارد؟ مثل اينکه پژوهشگری درباره آثار فلاسفه يا روشنگران جهانی کتابی بنويسد، آن وقت ليست اسامی مدرسان اسلحه شناسی دانشگاه جنگ و يا پهلوانان شاهنامه را درآن متن بگنجاند. اميدوارم نويسنده درآثار ديگر خود از اين خطاهای دشمن شاد کن بپرهيزد. البته درراه نيت خير خود ميتواند با احاطه و دانش مسلطی که دارد در تآليفی مستقل با اشاره به تاريخ بنياد ارتش ايران که به زمان رضاشاه بنيانگذاری شد تدوين و نه تنها ليست مذکور بلکه اسامی (تمام افسران ارتش و جانباختگان قوای انتظامی را) يکجا جمع آوری و منتشرکند. يادگاری مستند و ماندگار درتاريخ، که مورد استفاده علاقمندان و پژوهشگران نيز قرار ميگيرد. کاری که حتا خيلی از سازمانهای سياسی در بعد ازانقلاب 1357 درباره اعضا و شهدای سازمانی خود انجام دادند.

 

دراين باره بايد تذکر داد که سهم دربار شاهنشاهی به خصوص آن عده از سياستگذاران فرهنگی دربار، که با تمدن و فرهنگ غرب آشنا بودند و مسئوليت های مهم برعهده داشتند، و در قلب دربار ايران همان ميکردند که فيضيه ايها درقم و مشهد، بايد بررسی شود. مثلا معلوم شود نويسندگان « مآموريت برای وطنم» و « تمدن بزرگ» و ...چه کسی يا کسانی بوده اند. قصه ظاهر شدن حضرت عباس را چه کسی به شاه ديکته کرد؟ پای دکتر سيدحسن نصر نواده يا نبيره شيخ فضل الله نوری را برای چه به دربار باز کردند و با آن اختيارات وسيعی که دراختيارش گذاشتند به چه منظوری بود. انتخاب ايشان به « رياست دفتر مخصوص عليا حضرت شهبانو» و اسلامی کردن دربار و سفره انداختن و روضه خوانيهای پر سر و صدای برخی درباريها برای چه هدفی بود؟ آيا به ضرورت مقابله با نفوذ بهائيان به دربار و دولت، واکنش های عوام پسند الزامی بود؟ مبارزه با کمونيسم خيالی و عناصر غير مسلمان، جز توسل به خدعه وخرافات راه و چاره ديگری نداشت؟ يا اين هم جزو ابزاری بود برای مقدمات دگرگونی و ساختن جهان پرتنش ديگر، که تازه بنود ولی سود آور بود و حتما هم بود برای به اتش کشيدن منطقه که در پی دوسه دهه نا آرامی هنوز بوی باروت و نفت ادامه دارد. تا حضرت نصر هاروارد ديده کتاب «اسلام شيعي» تأليف سيدمحمدحسين طباطبائی را به انگليسی ترجمه کرده و درآن کتاب تقيه وصيغه و جنگ اجنه و ساير مناسک خفت بار شيعه را نص قرآنی بخواند. آن هم در زمانه ای که بيش ازبيست و چند سازمان فرهنگی و از جمله سازمان ها و تشکل های فعال زنان، در عرصه های گوناگون فعاليت داشتند و دقيقا برای نفی و لغو آن قسمت ازيادمانده های دوران جاهليت تلاش ميکردند که آقای سيدحسن نصر بر لزوم آنها تأکيد داشت. جالب اينکه همه برنامه ريزان و مجريان زير نظر دربار بودند. ساده لوحی ست پذيرفتن اين عذر که شاه و ملکه ازاين ماجراها بی خبر بودند. بگومگوهای و دسته بنديهای درباريان فراتر از اينها بود که هرنوع افعاليت؛ از چشم شاه و ملکه پوشيده بماند . خاطرات علم دراين باره گفتنی ها و شنيدنی های جالب دارد. با اسلام نمائی دربار، عدم هماهنگی فعاليت ها آشکار شد. نشر و توسعه کارهای عوام پسند و مبتذل، اقدامات هنری و فرهنگی مدرن دربار را که طرفدارانی هم بين مردم داشت زير سئوال کشيد تا مورد شک و ترديد محافل آگاه قرار گرفت. برنامه ها را دور ازعقل ومنطق ديدند. گشت و گذار در فضای مدرنيته و پست مدرنيته و هياهوی رو به تمدن بزرگ، با سفره انداختن و پای روضه اشگ ريختن ولو با لباس های فاخر و ناخن های لاک زده، تبليغ متعه و تعدد زوجات و اثبات وجود اجنه درتناقض بود. تضادها کاستی ها، بيماری های فرهنگی و نفوذ همه جانبه مذهب را بيرون ريخت. ناگهان انبوهی از تحصيل کردگان غرب با دهن باز و ذهن های جادوئي، رو به ماه، دنبال رؤيت موی آقا صف کشيدند. اين نظر خواهی هشيارانه، زير پای شاه و حکومت را روبيد و فرش قرمز را زير پای آقای خمينی پهن کرد. و همو در نخستين ساعت های ورودش به تهران، افسانه تمدن بزرگ را در بهشت زهرا به دار آويخت. دستاوردهای مشروطيت را مايه شرمساری خواند. پدر و پسررا آباد کننده قبرستانها خواند. آقای خمينی با اين تهمت آخوندی خط بطلان به تلاش های 57 ساله دوران پهلوی ها کشيد. سکوت عمومی درمقابله با آن دروغ بزرگ از شگفتی ها بود. شايد بعد از خوابيدن گرد و غبار تعصباتِ ويرانگر، فضای مساعدی پيش آيد و وجدانِ عمومي، روزگاران آن پدر و پسر را داوری کند تا پرده از خدمت وخيانت ها برداشته شود. همچنين زمانه به ويژه رفتار و کردار آقای خمينی را که فراوان لاف و گزاف گفت. گفت «پدران ما حق نداشتند سرنوشت مارا تعيين کنند.» اما همو سرنوشت ميليونها ايرانی ساده انديش را به دورانِ اعرابِ بدوی گره زد . سبعيت گذشته را بعد از پانزده قرن به نام قانون رسميت داد. عقل و خرد و فضيلت را با حديث و روايت به بند کشيد تا دستاربندان چپاولگر به قدرت باشند. و دراين ميان برمسئولان گذشته است که ضعف ها و اشتباهات رژيم قبلی را روشن و شفاف با مردم درميان بگذارند. کاری که سال ها پيش آقای داريوش همايون درکتاب «ديروز وفردا – سه گفتار درباره ايران انقلابي» انجام داد. آقای همايون با انتشار اين کتاب احترام تازه ای کسب کرد. بد و نيک رژيم را ولو به اختصار برشمرد. تجربه خودرا با مردم درميان گذاشت. اين گونه فضيلت های اخلاقی را بايد ارج نهاد.

از آقای شفا که با برآمدن ملايان، با فاشگوئی های مستند خود، درمعرفی دکانداران دين کوتاه نيامده انتظار ميرود اين دفتر ناگشوده را بگشايد و زوايای پرابهام و ناگفتنی های مربوط به خدمات «ظاهرا اسلامي» دربار را روشن کنند.

 

بازنگری بيست و دوم دسامبر 2004

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Copyright © 2004, All rights reserved. Created by The Iranian cultural foundation . www.farhangiran.com   E-mail: webmaster@farhangiran.com