www.moinzadeh.com


 
zohor.jpg (348949 bytes)
zohor.jpg (348949 bytes)
besharat2.jpg (12881 bytes)
ayakhoda.jpg (348949 bytes)
komedikhodayan.jpg (298981 bytes)
ansooyesarab.jpg (282884 bytes)
khayam.jpg (483390 bytes)
 

payambarankherad.jpg (257548 bytes)

 

ماهنامه پرتو ایران شماره 77 سال هفتم بهمن ماه 1377

1 - خیام و آن دروغ دلاویز

2 - آنسوی سراب

از : سیاوش بشری

   

«بهشت» و «خدا»

بیرون از افسانه های مقدس چه گونه اتفاق می افتند؟

 

«بهشت»،«دوزخ»،«برزخ»و«خدا» را برای ما تعریف کرده اند. ویژگی های هر یک از آنان را نیز بر ما بر شمرده اند، و سپس هر چهار را در آنچنان هاله ای از تقدس پوشانده اند که کمتر کسی به صرافت چگونگی رویارویی خودش با آنها می افتد.

«بهشت» جایی است که «نیکو کاران» می روند. این وعده راخدا داده است و از آسمان ها می آید. این را هم به ما گفته اند که «نیکان» دنیای خاکی  در ابدیت بهشت، بسیاری از آنچه را که در زندگی«حرام» می دانسته اند، در بهشت موعود «حلال» خواهند یافت.

 «حوری» برای مردان و «غلمان» برای زنان، و آن تلخ وش که صوفی «ام الخبائثش» خواند، به اضافه حیات جاودان، فریبنده ترین «امید» هایی است که در «جنت» انتظار نیکان را       می کشد. با آن که «بهشت» فراخ است، و جای کسی را تنگ نمی کند، و «حوری» و «غلمان» هم «لاتعد و لاتحصی» است، معهذا چنین به نظر میرسد که «نیکان» دنیای خاکی حاضر نیستند وعده های بهشتی را با نزدیکترین کسانشان تقسیم کنند .

در کتاب «خیام و آن دروغ دلاویز!» بهشت از هاله تقدس ممنوعه اش خارج می شود، و یکی از نیکان روزگار به نام «حاج رجب» با معیارهای زمینی که خود برخاسته از بطن مذهب و دین و آئین های متافیزیکی است، بهشت را به گونه ای می بیند که با همان معیارها، معنای کامل «بی شرافتی» است.

همسر مومنه اش را در آغوش «غلمان» می بیند، خواهرش تنگ بغل دیگری افتاده، غلمانی سعی در دلربایی از خود او دارد، و در یک کلمه همه نیکانی را که بر شرافت، و ناموس و پارسایی و پرهیزکاریشان سوگند می خورده است، گناهکاران ممتازی می بیند که در بهشت خدا جز فسق و فجور و پلشتی و گناه، حیات بی بهای جاودانه را سپری نمی کنند.

در کتاب «آنسوی سراب» که کمتر از یک سال پس از انتشار«خیام و آن دروغ دلاویز!» منتشر می شود، اگر نه خود «خدا» چندان، بلکه «پیامبران» و رسولانش با زیرکی هوشمندانه ای، به چالش خوانده می شوند، و مسئولیت همه کردارورفتارشان یک جا به حساب کسی که به آنان ماموریت داده است، گذاشته می شود.

این چالش وهم آلود،درگفتگوهایی میان مخلوق بی ادعا و خدای«قادر متعال» صورت می گیرد.

هر دو کتاب، خواندنی، توجه برانگیز و لبریز از پرسش و پاسخ، و در نهایت برخوردگاهی از واقعیت و توهم – یا با بیانی ساده تر- افسانه های تکرار شده مذهبی است.

 از این دست«مکاشفات» تا پیش از«انقلاب صنعتی» بسیار انجام می شد، و با مطرح شدن «ایدئولوژی» های مبتنی بر «ماده گرایی» هم آثاری پدید آمد. هنوز هم گهگاهی در اروپا، درحوزه های بیرون از کلیسا، شاهد انتشار آثاری کمابیش از ایندست هستیم، اما آنچه در مورد کتاب های «هوشنگ معین زاده» جالب توجه است، زمان نوشتن و انتشار آثار اوست.

«هوشنگ معین زاده» یک نظامی بوده است.«قلم» در دست او، پیش از انقلاب اسلامی، حداکثر در قلمرو نامه های اداری، و یا مکاتبات دوستانه به گردش در می آمده است. به گمانم که او حتی خواب به سر دویدن در دنیای «قلم» را نمی دیده است.

بعید نمی دانم که «انقلاب» او را به شدت چزانده باشد. نظیر همه هموطنان مان – با این تفاوت که هوشنگ معین زاده، بیست سال «سراب» را پیش روی گذاشته، آن را از زاویه های گوناگون دور زده، و آنگاه به «آنسوی سراب» که در خویشتن خویش او معنایی بجز نزدیک شدن به واقعیت ندارد، نزدیک شده است.         

.....و این حداکثر کاری است که «جویندگان» حقیقت در زمینه های ناشناخته می توانند انجام دهند.

هر دو کتاب هوشنگ معین زاده، حتی اگر توسط متعصبان مذهبی خوانده شود، و برای ادعانامه های بسیاری که در آن صادر شده است، جواب هایی داشته باشند، این ویژگی را دارد که به هر حال برای خواننده ایجاد «سئوال» می کند، و تردیدی نمی توان کرد که قصد نویسنده کتاب نیز جز این نبوده است.

از مضمون استثنایی کتاب که بگذریم، هر دو کتاب از ضعف های نگارشی آسیب دیده است. هر چند که نسبت به بسیاری از کتاب های انتشار یافته در بیست سال اخیر و از آثار بسیاری از نویسندگان«تولیدی» سازمان های «چپ» نقصان کمتری دارد.

این معایب نگارشی در کتاب «آنسوی سراب» کاهش یافته است، و این را شاید به آن معنا باید گرفت شود که خود نویسنده در صدد بر طرف کردن کاستی هاست.

شوربختانه، در خارج از ایران – و چه بسا در ایران امروز – بهره گیری از کار تخصصی یک «ویراستار» حرفه ای هنوز مورد توجه قرار نگرفته است، و بسیاری از نویسندگان «نوپا» استعداد و قریحه را برای نوشتن و سپس انتشار کتاب کافی می دانند، حال آن که سپردن متن یک کتاب به یک «ویراستار» حرفه ای، معنایی بجز«پالایش» ادبی و دستوری همان اثر ندارد.

برخورد این نویسنده با «جهنم» و «برزخ» که روزگاری «دانته» را به خلق «کمدی الهی» برانگیخت، چه گونه خواهد بود. پرسشی است که باید در آینده به آن پاسخ داد. اما، پیش بینی دشوار نیست . اگر بگوئیم کار معین زاده در این مقوله پایان نیافته است، و به هر حال، و دیر یا زود سری به «دوزخ» و «برزخ» هم خواهد زد.

بر اساس پیشینه های بد و گاهی بسیار بد، کتاب خوان های ایرانی دشوار می توانند تصور کنند که یک «نظامی» هم می تواند کتاب بنویسد، و یا وارد «معقولات فلسفی» شود. از همین روی، علیرغم اقبالی که به «خیام و آن دروغ دلاویز!» نشان داده شد، هر دو کتاب هوشنگ معین زاده از سوی اهل ادب با کم اعتنایی روبرو گردید. حال آن که اگر هر یک از این دو کتاب توسط یکی از اعضای گروههای چپ نوشته شده بود، امروز یک «سلمان رشدی» ایرانی هم در عرصه مطبوعات و محافل تبلیغاتی جهان حضور داشت.

می شود به نویسنده کتاب توصیه کرد که برای انتشار آثار بعدی خود شتاب به خرج ندهد، و حتی اگر آنها را تدوین کرده است، دوباره خوانی و بازبینی کند تا ضعف های نگارشی، دستوری و بریدگی های مقطعی روش نگارش اش کاهش یابد، زیرا با عرضه این دو کتاب خواندنی و توجه برانگیز، دیگر کسی او را به عنوان یک «نظامی» نخواهد شناخت.

او به عرصه قلم و اندیشه وارد شده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Copyright © 2004, All rights reserved. Created by The Iranian cultural foundation . www.farhangiran.com   E-mail: webmaster@farhangiran.com